«دیو چو بیرون رود» در دلم افسانه شد

قریب به یک دهه پیش و در حالی که از شرایط اقتصادی کشورمان و تورم افسارگسیخته ناراضی و ناراحت بودم این شعر را نوشتم ولی منتشر نکردم، چراکه کمی امید داشتم اوضاع بهتر شود، اکنون که قیمت های آن زمان به خاطره ای دور و دراز تبدیل شده و قطار تورم همچنان در حال افزایش سرعت است، ابیاتی که نوشته بودم را منتشر می کنم:

نخل و نیستان ما آن باغ و بستان ما
جمله به دست قضا رفت زدستان ما

«دیو چو بیرون رود» در دلم افسانه شد
دیو گرانی نرفت بماند و در خانه شد

گذشته آن زمانه که بوده تلخ تر از زهر
شیرین شده روزگار به کام حکام دهر

ما مردمان جوان پیر شدیم در عنفوان
بسکه کشیدیم حسرت وَ آهِ از عمق جان

وین مردمان عوام در آرزوی ثبات
له شدند از فشار تحریمات و تصمیمات

کسب و حساب و کتاب دیگر شده بی حاصل
بذر امیدی نماند در این شوره زار دل

زمینیان زمان اگر مشتاق راهید
رونق کارتان را از آسمان بخواهید

رحمی کنیم به هم تا رحمت دیگر آید
با انصاف و قناعت دوره ی غم سرآید

مهدی کمالی

آیا از بیکاری رنج می برید؟

مهدی کمالی : آیا از بیکاری رنج می برید؟ به یک نهاد دولتی متولی مجوز مانند نظام مهندسی کشاورزی بروید و درخواست مجوزی مانند پرورش ماهیان گرمابی بدهید تا حداقل یک سال شما را سر کار بگذارند…

#مخاطب_عام

مهدی کمالی: رقابت ها تمام شد و دوره رفاقت آغاز شد

ویراست مهدی کمالی در شبکه اجتماعی ویراستی:

رقابت ها تمام شد و دوره رفاقت آغاز شد.
به آقای پزشکیان رأی ندادم ولی به طرفداران ایشان تبریک می گویم و از صمیم قلب آرزو می کنم در کاهش آلام مردم موفق باشد و بتواند رفاه بیشتری برای جامعه به ارمغان بیاورد. ان شاءالله

تسلیم شدن یعنی مرگ

عنوان این نوشتار (تسیلم شدن یعنی مرگ) وقتی به ذهنم رسید که فیلمی کوتاه از تقلای مرغ ماهی خوار و ماهی برای بقا را مشاهده کردم. ماهی تلاش می کرد فرار کند تا زنده بماند و مرغ ماهی خوار نیز در تلاش بود برای ادامه حیات خود غذا بخورد. ادامه خواندن “تسلیم شدن یعنی مرگ”